خدا به خير كند

خدا به خير كند فتنـه اي بـه پا نشود

خدا به خير كند گربـه بـي حـيا نشود

اگـر رواسـت گـدايي كـه معتبر بشود1

خدا به خير كند بـنــده اي خدا نشود

چوماهيان به امواج شب رهاشده ايم

خدا به خير كند كوسه شيخنـا نشود

غـدير سامري و نائبش به پاشده بود

خدا به خير كند چله اي بـه پـا نشود

---------------------------------------------

يا رب روا مدار گدا معتبر شود (حافظ)

وابستگي

از غير گسـستيم كه وابسته نباشيم

در قيد تو هستيم كه وابسته نباشيم

غـير از تو و عهدي كه نداريم به خاطر

هرعـهدشكستيم كه وابسته نباشيم

آن قـدر بـه پـايـيـم كه مـحتاج عصاييم

از پـا نـنـشـسـتيم كه وابسته نباشيم

آزاد ز قــيــد بـــت و گــوســالــه و آدم

افـسانـه پـرستيم كه وابسته نباشيم

حديث نفس

سرو سر بالاي من كي سر به زيرت كرده اند

دلــبــر بــرنــاي مــن بـس زود پـيـرت كرده اند

تـشـنـه تـر از رود هـا بـودي كـه دريايي شوي

بــا تـوهـم بـا سـراب از آب ســيــرت كرده اند

طـوطـي شـيـريـن سخن نشخوار گوي ديگران

بي غل و زنـجــيـر در مـعـنـا اسـيـرت كرده اند

نــيــســتــي  آن  آرزوي  روزهــاي  كــودكــي

اي منِ من!خوب مي فهمي حقيرت كرده اند

تنهايي


من يوسفي هستم كه سهمم غيرچاهي نيست

مـن آن سـلـيـمـانـم كـه مـلكم را سپاهي نيست

بــخــت مــن و  روي زمــــيــن , انــگــار در عــالــم

رايــج تــريــن رنــگ هـا غــيـر از سـيـاهـي نيست

امــيــد بــر شـــق الــقــمــر دارنــد ؟ وقــتــي كـه

در آســمــان ابـــري ايــن شــهــر مــاهـي نيست

مـــن  آشـــنـــاي  دردم  و  درد  آشــنــاي  مـــن

من يوسفي هستم كه سهمم غيرچاهي نيست

گروه ابرهه ها در طواف خانه ي جنگ

زمـين زمـينه ي جـنـگ و زمان زمانه ي جنگ

شـده زمـيـن و زمـانـه پـر از نـشـانه ي جنگ

پـرنـده اي كـه بــه امــيــد صــلــح مــي آمـد

نشسته است چرا پس در آشـيـانه ي جنگ

تـو ! آي مـظـهـر آزادي ! اي مــجـسـم صـلح

كه شعله مي كشدازمشعلت زبانه ي جنگ

چـگـونـه اسـت كـه در مـنــطــق امــيــرانــت

دمــي ســكــوت نــدارد دم  تــرانــه ي جنگ

ويــار جــنــگ گــرفــتــنــد قــلــدران جــهـان

كـه لحظه لحظه گـرفـتـند صد بهانه ي جنگ

به گوشه گوشه ي عالم سرك كـشـيدند و

به اوج خويش رسانيده شد سرانه ي جنگ

نـشـانـده انـد يـتـيـمـان بـه گاهواره ي ظلم

بـه موي دختركان مي كشندشانه ي جنگ

خــدا بــراي  زراعـــت زمــيــن بــه  آدم  داد

وجب وجب همه را كاشـتـنـد دانـه ي جنگ

بيا كه كـشتي ما را بـدون روي تـو نـيـسـت

ره نـــجــات ز دريــاي بــي كــرانــه ي جنگ

زمــان وصــل رســيــد و زمـيـنـه پـيـدا شـد

زمين زمينه ي جنگ و زمـان زمـانه ي جنگ

.

.

.

رسـيـده كـار بـه جايي كه شاعرك ها هم

سـروده انـد مـضـامـيـن شاعرانه ي جنگ!

رباعي

آري به نمـازوروزه تان خوش باشيد

باطاعت چندروزه تان خوش باشيد

كفر است سرانـجام عبادت هاتان

بـا بـنـدگي هنوزتـان خوش باشيد

اندر احوالات شيخ ما !

شيـخ ما آن قدر طولاني نماز شب به پا كرد

تـا نمـاز صبح و ظهر و مغرب خود را قضا كرد

شيخ وقتي كه نماز بارش باران خـود خـوانـد

چشم هاي آسمان ازتلخ كامي گريـه هاكرد

في سبيل الله ,درجا ,بي تامل حكـم مي زد

ارتـداد هـر كـه را در كـار او چـون و چــرا كرد

زانوان عرش خم شد عاقبت , طاقت نـيـاورد

بس كه بهتان و دروغ و شايعه بـار خـدا كرد

بدون شرح!...

تا به کی تاوان دهیم آن میوه ی ممنوع را

عفو باید کرد این بیچاره ی مخلوع را

کارصدهاسامری هم نیست مکری این چنین

خاک پای جبرئیلی ساخت این مصنوع را

مثل مریم نیستی تا اینکه معذورت کنند

سقط باید کرد این فرزند نا مشروع را

این سخنهابرتن بی روحشان بی فایده ست

شکل دیگر طرح باید کرد این موضوع را!