شيـخ ما آن قدر طولاني نماز شب به پا كرد

تـا نمـاز صبح و ظهر و مغرب خود را قضا كرد

شيخ وقتي كه نماز بارش باران خـود خـوانـد

چشم هاي آسمان ازتلخ كامي گريـه هاكرد

في سبيل الله ,درجا ,بي تامل حكـم مي زد

ارتـداد هـر كـه را در كـار او چـون و چــرا كرد

زانوان عرش خم شد عاقبت , طاقت نـيـاورد

بس كه بهتان و دروغ و شايعه بـار خـدا كرد