مـا از بـهـار دلـزده و رو گـرفــتــه ايـم

با برف هاي روي زمين خو گـرفته ايم

آرامش است چاره ي ما بـاد در گـذر

ماكشتي شكسته ي پهلوگرفته ايم

خورشيد بر حوالي اقـلـيـم مـا مـتـاب

ماانس باهمين گل شب بوگرفته ايم

ماسالخورده ايم كه دست ازمقاومت

بـرداشـتـيم و بر سر زانو گـرفـتـه ايـم

آقـا بـه شرط حـفـظ مـوازين قيام كن!

ما هركه رفت سمت هياهوگرفته ايم